یه نور کوچولو

بدون عنوان

جون دل بابا کیه؟ بگو الان کجاییم ما؟ من و مامان و تو نشستیم توی خونه مامان بزرگ توی رشت. دیروز رفتیم و برای اولین بار  فیلم تو رو که ١٠ هفته داری رو دیدیم البته مامانت دید ومن فقط عکستو  دیدم . خیلی خوشگل و کوچولو و ناز و گوگوری هستی و من بیصبرانه دوس دارم تا بیای و بغلت کنم.
29 فروردين 1392

بدون عنوان

عزیز بابایی سلام. حالت خوبه. یه خبر دارم که هم بده هم خوبه. بده به خاطر اینکه تا چند ماه تو رو نمیبینم و خوبه چون تو یه جای بهتر میری. مامانت داره میره که رشت پیش بابا بزرگت بمونه  تا اونجا که هوای خوبتری داره برای تو بهتر باشه. فعلا بای ...
20 فروردين 1392

سلام دوباره

کوچول موچول بابا العان حدود ٤٥ روزته. مامانت داره سرفه میکنه و خیلی نگران توه. الان داره با اون چشای خوشگلش ما رو نیگا میکنه. میخوای بدم بقیش رو مامانت بنویسه. بیا خانم توبنویس.خوشگل مامان. فدای چشات. فدای قلب نازت که داره تند تند میزنه.من خیلی گلوم درد میکنه و سرفه میکنم. تو باید مواظب خودت باشی ها. ...
9 فروردين 1392

اولین نامه

خوشمل بابایی العان که دارم اینو مینویسم مامانت تازه چند هفته است که تورو داره و العان توی خونه توی عسلویه این وبلاگو برات درس کرده.منم سر کارم توی یه شرکت نفتی . این اولین نامه ایه که برات مینویسم وقراره بع از این با مامانت بنویسیم که تو کجایی و چیکار میکنی و ما قراراه برات چیکار کنیم تا تو راحت راحت باشی. فعلا بای ...
27 اسفند 1391